ای شهدا برای ما حمدی بخوانید
که شما زنده اید و ما مرده......
کوچه هایمان را به نامشان کردیم
که هرگاه آدرس منزلمان را میدهیم
بدانیم از گذرگاه خون شهداست که با آرامش به منزلمان میرسیم.....
انتظار را باید از مادر شهید گمنام پرسید
ما چه میدانیم دلتنگی غروب جمعه را؟؟؟؟؟؟؟؟
به مادر قول داده بود برمیگردد
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد
لبخند تلخی زد و گفت:
بچه ام سرش میرفت ولی قولش نمیرفت.....
هم قد گلوله ی توپ بود
گفتن:چجوری اومدی اینجا؟
گفت :با التماس
گفتن :چجوری گلوله رو بلند میکنی میاری؟
گفت:با التماس
به شوخی گفتن:میدونی آدم چجوری شهید میشه؟
گفت :با التماس
وقتی تیکه های بدنش رو جمع میکردن
فهمیدن خیلی التماس کرده
گفتند شهید گمنامه
پلاک هم نداشت
اصلا هیچ نشونه ای نداشت
امیدوار بودم روی زیر پیرهنیش اسمش رو نوشته باشه....
اما نوشته بود اگه برای خداست
بگذار گمنام بمانم....
مادر پول و طلاهاشو داد و از در ستاد پشتیبانی جنگ خارج شد
مسوول مربوطه فریاد زد:
مادر رسیدتون
مادر لبخند زد و گفت:
من برای دادن 2تا پسرام هم رسید نگرفتم...
شهدا شرمنده ایم.....
سربند ها رو با وسواس خاصی زیر و رو میکرد
پرسیدم دنبال چی میگردی؟
گفت:سربند یا زهرا
گفتم: یکیشو بردار ببند چه فرقی میکنه؟
گفت:نه
آخه من مادر ندارم......